زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
باغ می سوزد در آتش ای دريـغا آب نيست فصل بی تابی ست اينجا غنچه ها را تاب نيست ظلم اين نامحرمان ما را ازاو محروم ساخت ورنـه بی مهر و وفايی در نهاد آب نيست بانگ هل من ناصر من بی جواب است ای دريغ در طواف خيمه ها لبيکی ازاصحاب نيست در حريم عشق تنها مانده يـک شش ماهه گل کز شرار تشنه کامی خرّم و شاداب نيست ای هـمـای آسـمـان پـرواز من با من بـيا جزتوديگر تشنۀ وصلی دراين محراب نيست گر کسی بر رويت ای گل، شبنم آبی نزد ديده بگشا گوهر اشک آنقدر ناياب نيست وقت احرام آمد و نزدیک شد ميقات وصل غنچۀ نشکفته ام برخيز وقت خواب نيست می بـرم شـايد بسـوزد بـر تو قـلب آفـتاب گرچه می بينم به رويت رنگ چون مهتاب نيست نخل ها در گوش هم، آهسته نجوا می کنند نوگل زهـرا گلوی نازکش را تاب نيست يک نيستان ناله می جوشد از اين دشت بلا يک چمن گل می شود شود، اما آب نيست |